-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1398 09:37
چقدر محیط مجازی برام بورینگ شده! دست خودم نیست. چنلا رو که باز می کنم همه نشستن دارن از خودشون فقط تعریف می کنن که ما چقدر خوبیم و خوشبختیم و اینا. خب آخه چرا؟!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1398 12:53
دوباره اومدیم سرکار. امسال اولین سالی بود که خیلی ننوشتم. دور بودم از نوشتن و اینکه حتی خودمو هم دور نگه داشتم. نمی دونم دلیلش چیه. سعی می کنم یه سری چیزا رو تو دلم سیو کنم. خودم خوبم. گاهی فکر می کنم دوست دارم بهتر از این ها باشم. اما یه وقتایی انرژیم فروکش می کنه. به شدت چاق شدم. چیز عجیبیم نیست اونقدری که خوردم و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1397 15:19
خانم ها رو بردیم بیرون امروز و خیلی هم بهمون خوش گذشت. رستوران خوبی رفتیم و همه چیز خوب بود. البته چندین تا مشکل وجود داشت که خب همیشه یه سری بی نظمی وحود داره. مثلن ما یه میز بزرگ خواسته بودیم که طبقه بالا بود اما سلف طبقه پایین بود. 15 نفر آدم دست کم دوبار باید می رفتن دم میز سلف و تا طبقه بالا می رفتن! در صورتی که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1397 11:44
بوی عید میاد تو یه ساعاتی از روز. همیشه اسفند رو دوست دارم. فقط نه به خاطر اینکه خودم اسفندیم. بو و حال و هواش رو دوست دارم. یه طور خوبیه. همه چیز رو دور تنده و بوی زندگی میده. توی اسفند آدم ها نمی تونن افسرده باشن. زندگی تو دل آدم شور به پا می کنه. ما هم هفته های آخر امسال رو تو شرکت می گذرونیم. فردا می خوایم خانم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1397 14:30
روزها کم و بیش با اتفاقات بد و بدتر تموم می شن. به نظرم میاد وضعیت عجیبیه. البته من فکر می کنم همیشه تو همین موقعیت هاست که آدم ها تصمیمات مهم زندگیشون رو می گیرن. یکی کلن کارشو عوض می کنه و می ره دنبال ایده هاش. یکی جمع می کنه از ایران می ره. یکی دیگه تصمیم می گیره دیگه کار نکنه و بچه دار شه اصلن. خلاصه هر کی یه طور....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1397 15:45
دارم آش رشته درست می کنم. حبوباتشو ریختم تا بپزه. باید ابروهامو هم بردارم و ناخنامو هم مرتب کنم و لاک جدید بزنم. محیط بلاگ برای این گزارش ها اوکی نیست. دیگه تلگرامم دوست ندارم. چه کنم؟!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1397 14:40
همه تو تلگرام ریختن به هم. توی معدود کانالایی که عضوم دیدم از یه کانالی صحبت می کنن که در مورد نویسنده هاست. پشت منم حرف زدن که من هر کسی رو که خواستم ریموو کردم. درصورتی که اینطوری نیست و من کانالمو کلن بستم. چون برای مدتی می خوام از اون محیط دور باشم. البته من آدمی نیستم که این چیزا برام مهم باشه. کلن چیزی که یاد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1397 14:26
پاریس بخیه دستمو کشید :دی پوستم به سر و ته نخ بخیه حساسیت داده بود و دیر شده بود که بریم دکتر. چهارشنبه ای اما رفتیم دکتر. نشونش دادیم و اونم راضی بود. زنگ زد بیمارستان و ۱۰ دقیقه هم پشت خط موند تا نتیجه آزمایش توده دستمو هم بپرسه و بهش گفتن که توده یه مقدار بافت پیچیده ای داشته اما مشکلی نیست و لیپومه. بهم گفت هر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1397 10:07
مدیرم با دوست پسرش مشکل داره اخم و تخمشو ما باید تحمل کنیم! گرچه من با مدیرم دوستم و رابطه ی نزدیکی هم با هم داریم اما همیشه با خودم فکر می کنم چرا آدما باید مشکلات زندگی شخصیشون رو تو رابطه ی کاریشون انعکاس بدن؟ یه روز پریودیم، یه روز دعوا کردیم، یه روز قهریم... چرا باید مایی که زیر دستشونیم از این موضوع رنج ببریم؟ و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 بهمنماه سال 1397 12:46
پونی خوابیده و داره خر و پف می کنه :دی دستم بهتره. البته نخای بخیه اذیت میکنن اما بازم خوبه. به زودی این یه هفته ی باقی مونده هم می گذره و بخیه ها رو میکشم. جای جراحی کم رنگ تر می شه و ازش یه خاطره دور باقی می مونه :) با همکارم نشستیم پولهایی که از ماه بهمن و اسفند ممکنه به حسابمون واریز شه مثل حقوق و عیدی و این جور...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1397 15:16
امروز تولد همکارمون بود و براش کیک گرفتیم سورپرایزش کردیم. البته که دیگه اسمش سورپرایز نیست و باید خلاقیت بیشتری انجام بدیم چون این کاریه که همیشه انجام می دیم. اما به هر حال نشون می ده که به فکرش بودیم. تقریبا داریم رو برنامه های ماه های آخر سال کار میکنیم. که اگه بتونیم یه جشن کوچیک برای بچه ها بگیریم و باید براشون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 بهمنماه سال 1397 11:16
هر روز از خبر های ویران کننده ای که می شنوم وحشت زده می شم. می ترسم از این مردمی که این همه خودخواهن و سرمایه های این مملکت رو به یغما می برن. مدام از خودم می پرسم که چه به روزمون اومده که به اینجا رسیدیم؟! و اینکه تو همچین شرایطی از دست ما چه کاری برمیاد؟ مایی که معلوم نیست تا کی کار و حقوق داریم حتی. و اینکه معلوم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1397 15:28
تو این مدت پاریس خیلی بهم توجه کرد و ازم پرستاری کرد. تمام مدت تو بیمارستان و بعد از اونم تو خونه و حتی بعدش که بچه ها اومدن بهم سر زدن هم خودش بیشتر کارارو انجام می داد. شبش هم که بچه ها اومده بودن عیادتم، سرزدنشون تبدیل به مهمونی دور همی شد! انقدر خوش گذروندیم و خندیدیم که از نگهبانی زنگ زدن گفتن یکی از همسایه ها...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1397 15:13
4 روزی می شه که از عملم می گذره. برای منی که اولین بارم بود، تجربه ی منحصربفردی محسوب می شه. عمل کردم و غده رو خارج کردن و فرستادن برای آزمایش که تا دو هفته ی دیگه جوابش میاد. دستمو بخیه و پانسمان کرده بودن و دیشب وقت داشتم که رفتم پیش دکترم که چکش کنه. اونم از عمل راضی بود. دستمو باز کرد. جای عمل خوبه. ده روز دیگه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1397 15:52
فردا می خوام برم بیمارستان برای عمل. کمی استرس دارم چون یه مقداری با سیستم درمانی پزشکی بیگانه م. چون روزها و شب های زیادی رو هم به خاطر مامانم تو بیمارستان بودم محیطش بهم استرس می ده. به هر حال اما کاریه که باید زودتر انجامش بدم و تمومش کنم. فردا خاله م احتمالن بهم سر می زنه. اما فکر کنم خیلی هم تمایلی ندارم تو اون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 دیماه سال 1397 10:39
ار مردممون شگفت زده می شم. وقتی مثلن پستای تو اینستاگرام رو می بینم و کامنت های زیرشو می خونم از این همه افاضاتی که فرمایش می کنن تعجب می کنم. چطور شده که ما ها اینطوری هستیم و با همه مردم دنیا فرق می کنیم؟ الان داشتم کامنت های زیر اینترویو گلشیفته رو در مورد فیلم جدیدش می دیدم و دیدم که همه اومدن زیرش و چرت و پرت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 دیماه سال 1397 13:41
دیشب داشتم کانال های تلگرام رو بالا و پایین می کردم بعد حس کردم چه حس خوبی دارم که توی کانال نمی نویسم! عجیبه نه! آدما دوست دارن دیده بشن و مورد توجه قرار بگیرن، اما من دیگه انگار پیر شدم واقعا. حوصله ندارم گزارش بدم به آدمایی که نمی شناسم و نمی دونم کی هستن. آدمایی که هویتشون یه نقطه یا یه گله! خلاصه اینجا هم جای سوت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 دیماه سال 1397 10:01
دستم درد می کنه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 دیماه سال 1397 17:43
مدرکم آماده شد و رفتم بلخره تحویل گرفتم. خیلی خوشحال شدم امروز. راستش صبح به زور از مدیرم اجازه گرفتم که برم برای مدرک. میگفت به جلسه ساعت ۱ نمی رسی. قول دادم برسم. بهم راننده داد تا خونه برسونتم. بعد ماشین برداشتم با سرعت رفتم. ساعت ۱۲ برگشتم سرکار. ساعت ۱ وقتی مدیرمون همه رو مواخذه کرد اما از کار من جلو همه تعریف...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 دیماه سال 1397 08:31
چهارشنبه ها تو شرکت مراسم صبحونه داریم. یعنی که همه ی واحد ها آزادن تا برن برای خودشون تو canteen صبحونه درست کنن و بشینن سر فرصت بخورن. از این چهاشنبه ها خیلی خوشم میاد. همه رو می بینی که ماهی تابه به دست منتظرن تا نوبتشون بشه و هر کدوم برای 7-8 نفر یا بیشتر صبحونه درست کنن. ماهم همیشه نیمرو می خوریم. البته همکار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 دیماه سال 1397 21:13
الان دارم با گوشیم می نویسم. امشب نشستیم با پاریس کلی راجع به چیزای مهم زندگیمون صحبت کردیم و هیجان زده شدم :) من خلم یا زندگی ما زیادی هیجان انگیزه؟!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 دیماه سال 1397 15:49
چه خوبه که اومدم اینجا دارم می نویسم. صدای تایپ کردن رو کی بورد چقدر احساس بهتری به آدم می ده. پریشب که با پاریس قهر کرده بودم اون زودتر رفت خوابید و منم کمی صبر کردم و بعد رفتم خوابیدم. دوست داشتم از خونه عکس می گرفتم! به کثافتی تبدیل شده بود. شبش لوبیا پلو درست کرده بودم و یه عالمه ظرف کثیف شده بود. و اصلن میز رو هم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 دیماه سال 1397 15:44
از ته قلبم آرزو دارم کاری که مدت هاست دنبالشم فردا اوکی بشه. خیلی بابتش حرص خوردم و اذیت شدم. از دستمم کاری برنمیومد و این بیشتر تر عصبانیم می کرد. حرص می خورم از اینکه آدما کاری که باید انجام بدن رو نمی دن. تازه من پول بیشتری هم پرداخت کردم اما بازم فایده ای نداشت. زنی که مسئول انجام کارم هست کو... شو تکون نمی ده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 دیماه سال 1397 13:45
می خوام شب برم خونه فتوچینی با میگو درست کنم. خوشمزه می شه :)
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 دیماه سال 1397 13:39
خیلی خوابم میاد. دیشب شب خوبی داشتیم تا پاریس به شوخی یه چیزی بهم گفت که من ظرفیتشو نداشتم. باهاش قهر کردم و خوب نتونستم بخوابم. از صیح ساعت 4 هم پریدم از خواب و الانم که سرکارم. عوضش صبح بهم مسج زد: "تو همه کسم هستی صباجان. متاسفم که چنین حرفی از دهنم پرید. شرمنده م که مستیت و شب قشنگتو خراب کردم. از دلت در...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 دیماه سال 1397 13:25
دیشب رفتم پیش یه جراح دیگه و اونم نظرش این بود که باید عمل بشم. می خوام پیش همین دکتر جراحی کنم. احتمال می دم اوایل بهمن ماه وقت بگیرم و برم بیمارستان. توده ی تو دستم اذیتم می کنه و با اینکه آدمی نیستم که بهش توجه کنم و یا اهمیتی بدم... اما می فهمم که تمام ارگان های دیگه ی بدنم مثل دستم و یا کتف و گردنم رو تحت تاثیر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 دیماه سال 1397 10:28
آره من هنوز و هر روز تلاش می کنم. چون این کاریه که باید انجام بدم. چند ماه آینده برامون بسیار سرنوشت سازه و اینو می دونم که برحه ای از زمان هست که سرنوشتمون رو تعیین می کنه. سرنوشتی که آماده م تا که بسازمش. راستشو بخواین گاهی از خودم می پرسم کی روزی می رسه که راحت و بدون داشتن دغدغه ای بتونم بخوابم مثلن؟! اما بعد به...
-
زن سی و دو ساله ای که نیستم
یکشنبه 23 دیماه سال 1397 10:21
دیدین آدم به جایی می رسه که دیگه هیچی ارضاش نمی کنه؟! یه مدت زیادی تو تلگرام بودم و اونم ارضام نمی کرد. البته که خوبه آدم دسترسی ای داشته باشه که همیشه باشه و از طریق گوشی راحت باشه یا هرچی... اما من یه مقدار زیادی خسته م. از چیزای مسخره ای که تو تلگرام می نویسم و چیزای مسخره ای که توش می خونم. از اینکه بعضیا محبوبیت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آبانماه سال 1395 14:21
من اینجا یه مشکلی دارم و اون هم تو ثبت پست هست. مدتیه بلاگ اسکای مشکل پیدا کرده و جالبه که هیچ جا هیچ مطلبی در این مورد پیدا نمی شه که حداقل خود بلاگ اسکای اعلام کنه داره رو این مشکل کار می کنه! نمی دونم چی کار کنم. هزار تا پست نوشتم که نتونستم پابلیششون کنم. فعلا تو تلگرام یه جایی دارم. اگه دوست داشتین بیاین :)...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 آبانماه سال 1395 10:09
پست جدید ثبت می شه آیا؟! :(