من اینجا یه مشکلی دارم و اون هم تو ثبت پست هست. مدتیه بلاگ اسکای مشکل پیدا کرده و جالبه که هیچ جا هیچ مطلبی در این مورد پیدا نمی شه که حداقل خود بلاگ اسکای اعلام کنه داره رو این مشکل کار می کنه! نمی دونم چی کار کنم. هزار تا پست نوشتم که نتونستم پابلیششون کنم.
فعلا تو تلگرام یه جایی دارم. اگه دوست داشتین بیاین :)
telegram.me/dancerintherain
امروز صبح که رفتم روی ترازو... شاکد شدم. ترازو یه عدد خوبی رو نشون داد که الانم هنوز حس می کنم ترازو خراب شده و نباید درست باشه! خیلی خوب بود خیلی.
کات کردن برنج و نون و ورزش کردن داره روم جواب می ده. چی مسرت بخش تر از این می تونه باشه؟!
وقتی دوباره مثل قبل بشم انگاری که می رم تو آسمونا! هیچی برام لذت بخش تر از این نیست که از ظاهرم راضی باشم. راستشو بخواین دوست ندارم به خاطر ازدواج کردن، تبدیل به یکی از زن های چاقی بشم که می شناسم. برای من ظاهرم خیلی اهمیت داره. و وقتی ازش راضی باشم، کلن نسبت به زندگیم حس بهتری پیدا می کنم.
البته مدت طولانی ای طول کشید تا من بتونم تو زندگیم جا بیفتم و کارارو با هم هماهنگ کنم. الانم می دونم کمتر زنی می تونه 14 ساعت بیرون از خونه باشه و تازه وقتی از راه می رسه ورزش کنه. غذا درست کنه. خرید کنه، خونه رو تمیز کنه، ظرف بشوره، فیلم ببینه و یا موسیقی گوش کنه و برای همسرش وقت بگذاره... اما من یکی از اونام و برای اینکه بتونم موفق بشم هر چقدر که لازم باشه تلاش می کنم.
می خوام الان سه تا از نوشیدنی هایی که ازشون استفاده می کنم رو باهاتون شر کنم. بلخره اینجا یه 20 تا خواننده داره هنوز که تو پستای قبلی اعلام حضور کردن... :)
من صبحا ناشتا یه معجون می خورم که میکس پودر دارچین، یه قاشق چایخوری عسل، یه لیمو ترش و آب داغ هست.
خیلی خوشمزه ست. مزه ی ترش لیمو و شیرینی عسل کنار هم خوب درمیاد. دارچینم که یکی از بوهای مورد علاقه م هست.
این معجون خیلی خوبه و چربی سوزی خوبی تو ناحیه شکم داره.
من ساعت 11 اینا تقریبن... برای خودم چای سبز دم می کنم. توش یه چند تا گلبرگ بهارنارنج خشک می ریزم. با یه مقدار زنجبیل تازه و مقداری هم دارچین. می تونین توش لیمو ترش هم بریزین اما من نمی ریزم چون فشارم رو میاره پایین. تو این هوای سرد... دارچین و زنجبیل تو گرم موندن خیلی کمک می کنن.
من برای خودم دیتاکس واتر هم درست می کنم. یه عالمه دیتاکس واترهای خوشمزه وجود داره که با یه سرچ کوچیک تو اینترنت می شه کلی رسپی ازشون گیر آورد. من اغلب از اسلایس های لیموترش، نعنا، خیار و آب استفاده می کنم. می تونین باز توش دارچین هم بریزین.
دیشب رفته بودم دوش بگیرم... وقتی اومدم دیدم پاریس هم اومده. برام یه متر خیاطی خریده بود که نداشتم. می خواستم سایزامو بگیرم و پیشرفتم رو متوجه بشم. خیلی خوشحال شدم که اونم داره بهم کمک می کنه و تو ذهنش هست که هدفم چیه.
با وزنی که امروز ترازو بهم نشون داد... حس می کنم کارم اونقدرا هم سخت نباید باشه. مگر اینکه کاهش وزنم یهو استاپ شه. گرچه I'm ready to fight for it! :)دیگه اینکه برای لاغر شدن خیلی چیزا مسئله ست. اینکه چطور لاغر بشیم هم مهمه. من همیشه راه های سریعتر رو ترجیح می دم. به خاطر همینم ورزش باید کنار رژیمم باشه.
یکی از مشکلاتی که تو مسیر لاغری برای آدم پیش میاد... اغلب موضوع گلاب به روتون دفع هست! من وقتی برنج و نون رو از رژیم غذاییم حذف می کنم... شبا زیاد غذا نمی خورم و کلن حواسم به چربی موارد غذایی ای که مصرف می کنم جمع می شه، سیستم دفع بدنم کند می شه. همیشه مقدار زیادی سبزیجات و میوه استفاده می کنم که اینها همگی فیبرن و نباید مشکل خاصی پیدا کنم... اما با کم شدن غذام به یه محرک نیاز پیدا می کنم و اون هم قهوه ست! بدنم به سرعت به مصرف قهوه ری اکشن نشون می ده. البته ناگفته نماند که مصرف قهوه درست نیست اما من ترجیحم اینه که سیستم بدنم به درستی کار کنه تا دچار سنگینی و بی حس و حالی نشم. (چه حرفای حال به هم زنی هم می زنم!)
دیگه اینکه یه چیز دیگه هم وجود داره و اون هم استفاده از برگ سنا هست. جوشونده برگ سنا روی روده تاثیر می گذاره و به خالی شدنش کمک می کنه. البته نباید تو مصرفش زیاده روی کرد چون باعث دل پیچه می شه. و اینکه مصرف طولانی مدتش باعث تنبلی روده می شه.
مورد دیگه اینه که تو روند لاغری باید به فکر پوست بدنم باشیم. من همیشه بعد از حمام، از لوسیون برای پوستم استفاده می کنم. تابستون و زمستون هم فرقی نداره. اما تو دوره لاغری باید بیشتر به پوست رسیدگی بشه تا دچار ترک نشه.
دیروز خیلی سخت گذشت بهم. انقدر که کار کردم. ساعت 7 شب از سر کار رسیدم. گوشت گذاشتم بپزه. ورزش کردم. بعد لوبیا پلو درست کردم. یه عالمه ظرف شستم. گوشت بسته بندی کردم. یه غذای رژیمی برای خودم درست کردم. به گلدونام آب دادم. بعد ساعتو که نگاه کردم شده بود 11. 10 دقیقه هم طول کشید تا رفتم آماده خواب شدم.
یاد بچگیام افتادم. مامانم که از سر کار می اومد خونه دقیقن همین شکلی بود. شام درست می کرد. به ماها می رسید. و همیشه تا می خواست بخوابه ساعت می شد 12. و تو این فاصله اصلا نمی نشست. من همیشه اون موقع ها فکر می کردم مامانم چقدر انرژی داره. چون من همیشه از مدرسه می اومدم خسته می شدم یه جا ولو می شدم. یه وقتا می خوابیدم. بعد بیدار می شدم می دیدم مامانم داره همچنان کار می کنه... الان می فهمم که شرایط باعث می شه آدما تغییر کنن. من که همیشه تنبل بودم تو شرایطی که برام به وجود اومده خودمو تکون دادم.
البته اون موقع ها مامانم یه تنه همه کارارو می کرد. اما نباید نادیده گرفت که من پاریسو دارم. مثلن دیشب جاروبرقی کشید و تو شستن ظرفا بهم کمک کرد. که این کاراش بهم انرژی می ده.
دیگه اینکه تصمیم گرفتم 8 کیلو وزن کم کنم!
8 کیلو خیلی ترسناک میاد. من آدم شکمویی هستم اما زیادم غذا نمی خورم. ولی...! ولی بد غذا می خورم. یعنی چرب و چیل و اغلب پر از پنیر. پاستا درست می کنم بسیار خوشمزه و خامه ای. بورک درست می کنم... لذیذ. کلن اینکه غذاهام چربن. کره، خامه، شیر و انواع پنیرها... اغلب پایه بیشتر غذاهایی که درست می کنم هستن.
دوستام همه تحت نظر دکترن و یا باشگاه می رن و یا از امکانات دیگه ای مثل دستگاه های لاغری استفاده می کنن. من ولی تنها خودمم. و البته اینکه میون یه عالمه دخترم که همگی فقط فکر می کنن هرچی دکتراشون می گن درسته و بقیه ها که خودشون فکر می کنن اشتباه می کنن. این موضوع یه مقداری از انرژیم کم می کنه که مجبورم باهاشون بحث کنم و یا اینکه از انگیزه هام کم می شه و یه وقتا فکر می کنم نکنه دارم اشتباه می کنم.
اما من مدلم این طوریه. دوست دارم خودم دکتر خودم باشم. خودم بدن خودمو بشناسم و بهش کمک کنم.
یه مدتی تغذیه م رو کم کردم اما وسطاش زیر آبی زیاد می رفتم. به علاوه اینکه صبحانه هم همیشه مفصل می خوردم همراه با نون بربری. بدنم ری اکشن نشون نمی داد. الان... الان یه هفته ست که صبحانه میوه می خورم. نون و برنج رو تقریبا حذف کردم. البته یه وقتا تو مهمونی مجبورم می خورم. و اینکه از سبوس برنج هم استفاده می کنم. غذاهامم بیشتر مجموعه ای از پروتئین ها و ویتامین ها هستن. به علاوه اینکه ورزش هم می کنم. 4 روز نیم ساعته و یک روز یک ساعته در هفته. شبا که از راه می رسم... معمولن هیچ انرژی ای برام نمونده. اما یه چیزی می خورم تا fuel up باشه برام و به سرعت آماده ورزش می شم. 5 تا برنامه ورزشی رو دنبال می کنم و هر روز هم یکیشو انجام می دم که جاهای مختلف بدنم درگیرش بشن. خودم احساس می کنم یه مقداری لاغر شدم که فکر می کنم این روند، با سبک زندگی من ایده آل میاد. اما هستن آدمایی که هر چند وقت یک بار میان مایوسم می کنن تا پیشرفت خودشون رو بولد کنن. الان با یه گوش می شنوم و از اون گوش در می کنم! وقتی برای مایوس شدن ندارم. شبا وقتی می رم خونه تمرین می کنم و عرق می ریزم فقط و فقط به یه چیزی فکر می کنم. و وقتی برای مامانم توضیح می دم که چقدر کار کردم و وقتی از ورزش کردنم می شنوه و می گه حالا دیشبو ورزش نمی کردی... باز به یه چیزی فکر می کنم اون هم اینه که باید تا اول دی... 8 کیلو لاغر بشم و این کارو می کنم. به هر قیمتی. من باید پرفکت باشم.
دیگه اینکه می خوایم برای من یه میز توالت بخریم. هنوز بین درست کردنش و خریدنش موندیم. نمی دونیم چطور می شه اما حسابی تو فکرشیم. من یه آینه قدی تو اتاقمون دارم و وسایلامو تو کمد و یا تو کتابخونه جا می دم. اما دوست دارم یه میز توالت بزرگ و سفید و ساده داشته باشم که مثلن جا برای لاکام، لوازم آرایشم، لباس زیرام و خورده ریزام داشته باشه. درگیر بودن با این موضوع باعث خوشحالیم می شه (: