اثباب کشی کردیم. بسیار پر زحمت. یعنی یه پولی داشتیم که می خواستیم کارگر بگیریم برای اثباب کشی... مجبور شدیم بدیمش به کسی. بعد بقیه پولامونم تو بانکی بود که تو روز تعطیل بهش دسترسی نداشتیم. در نتیجه دلمونو زدیم به دریا و خودمون به همراه برادرم اثباب کشیدیم. ما ایده مون این بود که می ریم بالا... وسایل هر قسمتو می ریزیم تو جعبه و میاریم پایین می چینیم سرجاش و باز قسمت بعدی... اما ایده ی مسخره ای بود! 2 تا مرد و 1 زن و یه بچه توانشون اونقدری نبود که بتونن در آن واحد وسایلو جمع کنن، حمل کنن و بعدم دوباره پهن کنن!
الان بعد از 10 روزی که ازش گذشته وقتی بهش فکر می کنم، یه احساس خستگی عمیق بهم دست می ده. انقدر کار کردم که فکر کنم تو عمرم انقدر کار نکرده بودم! پیشنهاد داشتم از طرف مامانم و مادر پاریس که بیان بهم کمک کنن... اما به خاطر دختر نمی خواستم مامانم بیاد... و تصورم از مادر پاریس هم یه زن دست و پا گیره که بیشتر از این که مفید باشه، باس بهش سرویس بدی بیشتر. اینه که فقط به کمک برادرم اکتفا کردم.
اما بلخره تموم شد. چیدن وسایل خونه و تمیزکاری هم دو روزه که تموم شده که باعث می شه خونه ظاهر بهتری پیدا کنه. البته هنوز ریزه کاری خیلی مونده. مثلن دیشب تازه نور مخفی توی سقف، بالای پرده و روی سینک رو کار گذاشتیم. هنوز نورپردازی زیر میز و کابینت باری که درست کردیم مونده. اما هر روز خونه تغییرات داره که خیلی خوشایندم هست.
حس خوبیه که خونه برای خودت باشه. وقتی تمیزش می کنی هم لذت بخشه. مثلن من دونه به دونه ی سرامیکا رو با پودر و سفیدکننده تمیز کردم. روشو دستمال مرطوب کشیدم و بعدم خشکش کردم و نهایتا هم دوباره طی کشیدم. کار خیلی سخت و طاقت فرساییه. اما در نهایت حس خوبی داشتم که ذره ذره تمیز می شه. می تونستم از یه خانمی هم کمک بگیرم که بیاد کارامو بکنه اما چون بار اول بود می خواستم خودم تمیزش کنم. یه حس کوزت وار وسواس گونه ای دارم. مثلن بعدن ها می تونم بگم بیاد اما برای بار اول می خواستم فقط خودم تمیزش کنم!
خونه مون پر از نوره... هر جا که فکرشو بکنین نور داره و این لذت بخشه. من از خونه پرنور خوشم میاد. بعد هم شبیه خونه کسی نیست و خودمون توش ایده پردازی کردیم. از نقاشی روی دیوار گرفته تا تغییر کابینتا و حتی ساختن یکی دو تا میز. یا حتی رنگایی که انتخاب کردیم و یا حتی کمد دیواری... یه طوری که حتی مدیر ساختمونمون با یه عالمه آدم اومدن خونه رو دیدن و هی تعجب می کردن که چرا با بقیه خونه ها فرق داره! فکر می کردن مثلن کابینتای ما رو اینطوری زدن! البته باید بگم که چیز خاصی نیست. شاید چون خودمون ساختیمش اینقدر براش هیجان زده ایم. اما چیزی که برام ارزشمنده اینه که ما با کمترین هزینه ها این کارو کردیم. هر جایی با صرف سی چهل میلیون هزینه دکوراسیون داخلی معلومه که زیبا می شه... اما اینکه خودت چیزیو بسازی که در عین سادگی زیباست و توش خلاقیت داره حس خوبی داره.
البته هنوز خیلی کارا می شه توش کرد. اما شرایط ما هم خیلی سخته. با این همه وام و قرض... فقط دعا می کنیم که بتونیم از عهده ش بربیایم.
این روزا تمرین صبر می کنم. از خدا می خوام بهم توان بده صبور باشم و گشاده رو و بی چشمداشت مهر بورزم. کار خیلی سختیه. شاید بیشتر برای من. که لجباز و مغرورم. اما تمام تلاشمو می کنم یاد بگیرم.
برای اتاق خودمون رنگ سبزی که مورد نظرم بود رو هیچ جایی نتونستم گیر بیارم. پاشدم رفتم سهره وردی که مرکز فروش کاغذ دیواری و پارکت و این جور چیزاست. اما اونجا فقط یه رنگ و ابزار فروشی وجود داره که بهم پیشنهاد داد رنگ رو برام درست کنه. از تو کاتالوگش رنگ رو انتخاب کردم و جلوم رنگو درست کرد که خیلی جالب بود. البته بعدا متوجه شدم بعضی رنگ و ابزار فروشی های بزرگ هم تو جاهای دیگه این کارو انجام می دن. مثلن بعدش مجبور شدم یه رنگ قرمز مات رو هم یه جا دیگه بسازم.
برای دیوار پشت تلویزیون شابلون خریدم. یه طرح بزرگ 3 در 3 متری که دو طرف دیوار پیاده می شه. می تونستم از استیکر هم استفاده کنم... اما دلم می خواست طرح طبیعی باشه با رنگ های طبیعی. نه بی جون و حالت یه برچسب رو داشته باشه. تو هفته ی آینده طرحو روی دیوار می زنیم که به خاطرش خیلی هیجان زده م.
پرده ها و در ضد آب حمام رو سفارش دادیم و تو این هفته می رسن. تغییرات کابینت هنوز موندن. یه پول کوچیکی سیو دارم براش که می خوام از اون استفاده کنم. برای اینکه هزینه ش زیاد نشه مجبور شدیم خودمون یه سری کارای کابینت رو انجام بدیم... یه سری کارا رو فاکتور بگیریم و تا اونجایی که می تونیم برای باقی موارد، خودمون آستین بالا بزنیم. البته من سرم درد می کنه برای این جور کارا. یه طرح زدم برای میز شیشه ای که می خوایم به کنار کابینت اضافه کنیم. دادیم شیشه بر برید، براش پایه خریدیم و لیزر کردیم به شیشه و منتظریم که سوارش کنیم. قیمتی که برای این قسمت گرفته بودیم تقریبا 700 تومن بود اما خودمون تونستیم با چیزی حدود 250 تومن دربیاریمش. تقریبا یک سوم! و این عالیه. برای باقی قسمتا هم 1 تومن باید خرج می کردیم... منتظرم ببینم حالا با این کارایی که انجام دادیم، چقدر برامون تموم می شه.
اگه بتونم یه دریافتی دیگه تو این هفته داشته باشم... حتما یه روشویی هم برای حموم می خرم که خیلی لازمه.
البته من آدمی نیستم که بگم "من" این کارارو می کنم! یا من هزینه می کنم. پاریس هم هست. اما چون تقریبا بیشتر حقوقش می ره بالای وام هایی که گرفتیم، هزینه ی این جور کارارو من در حد توانم پرداخت میکنم.
ولی کلن برای این جور کارا خیلی هیجان زده م. کلن روحیه م این طوریه که دوست دارم بسازم یه چیزیو. یه وقتا دخترو تشویق می کنم فکر کنه تا بتونه کاردستی درست کنه. لازم نیست همه چیزا حاضر و آماده باشه... آدم می تونه خلاقیت داشته باشه و از کمترین امکانات بیشترین استفاده رو بکنه. وگرنه همه چیز حاضر و آماده تو همه فروشگاه ها پیدا می شه که کارو خیلی هم راحت میکنه. اما من عادت به صرفا مصرف گرایی ندارم. شاید از این نظر به بابام رفتم که یه تولید کننده ست و همیشه فکر کرده و چیزهای جدید ساخته.
یه وقتا فکر می کنم کاش طراحی دکوراسیون خونده بودم. ایده می دادم و خودم هم می رفتم دنبالش تا بتونم درستش کنم. البته اینکه فرصت شده تا بتونم برای خونه مون این کارو انجام بدم هم خیلی خوبه. شاید وجود پاریس هم خیلی مهمه. اونم یه طورایی ذهنش فنیه. یه چیزایی که تو ذهن من فنتسیه، اون می دونه چطور به واقعیت تبدیلش کنه. مثلن یه طرح دیده بودیم از رگال بندیه توی کمد. یه سری قیمت هم گرفته بودیم که تقریبا 400-500 تومن برامون تموم می شد. یهو یه چیزی تو یه فروشگاه دیدیم که کمکمون می کنه با کمترین هزینه، کاری که می خوایم رو انجام بدیم که اینها چیزهایی هستن که خیلی فنی ان و چشم پاریس می بینتشون. من با نگاه کردن بهشون نمی تونم سردربیارم چی هستن و به چه دردی می خورن!
اگه همه چیز خوب پیش بره، تعطیلات آخر هفته دیگه اسباب کشی می کنیم.
این هفته پاریس می ره سفر... مجردی با دوستاش. راستش من اصلن مخالفتی هم نکردم. زندگیه مشترک باعث می شه حس کنی، گاهی نیاز داری واسه خودت زندگی کنی. تنها باشی مثلن. اتفاقن خیال ندارمم برم خونه مامانم. می مونم خونه. دخترهم رفته خونه مامانش. یه ور کدبانوم داره به این فکر می کنه که خونه رو جمع و جور کنم... گرد گیری کنم. جارو برقی و طی بکشم. دستشویی رو بشورم. گازو تمیز کنم و یکی دو مدل غذا درست کنم. لباسارو بندازم تو ماشین و ماشینو ببرم کارواش... یه ور راحت طلبم می گه غذا در حد سالاد سزار درست کنم. یعنی چهار تا کاهو و چند تا تیکه فیله مرغ بندازم بخورم که وقتم زیاد تلف نشه. فیلمایی که شرلی بهم داده رو ببینم. کلن بخوابم تا انرژی بگیرم. یه ور سلفیشم هم می گه این دو روزو ورزش کنم تا هلاک شم. موهامو رنگ کنم. به پوستم برسم.
حالا اینا همه تو ذهنمن. اگه بتونم همه این کارارو انجام بدم خیلی خوب می شه.