سرمون خیلی شلوغه. درگیر خونه ایم. هنوز قسمت آخر پول رو ندادیم به صاحب خونه. یعنی در حقیقت خونه هنوز به اسم ما نیست. اما بلخره تصمیم گرفتیم برای رنگ دیوارها و تغییر کابینت ها و پرده ها چی کار می خوایم بکنیم. این قسمتش خیلی هیجان انگیزه. تصمیم گرفتیم حال و نشیمنمون سفید یخی باشه. یه ستون رو رنگ زرشکی کنیم که رنگ اون مبل تکمون بشه. رو دیوار پشت تلویزیون هم یه نقش و نگارایی کار کنیم. روی سقف هم نورپردازی با رنگ بنفش یخی داشته باشیم .
ما اتاق سمت راست رو برداشتیم که اصلا نور گیر نیست. من دوست نداشتم. اصرار داشتم اتاق سمت چپیه مال ما باشه که کمی نور می گیره. اما پاریس توجیحم کرد که اون اتاق فضای پرتش زیاده و اینکه ما هم صبح زود می ریم و شب برمی گردیم. در نتیجه اصلا نور آفتاب رو نمی بینیم که تاثیر خاصی رو اتاق بگذاره. و بعد هم به خاطر دو تا کمد بزرگ اتاق تشویقم کرد اون یکی رو بردارم. تصمیم داریم رنگ اتاق رو سفید و سبز ماشی روشن رنگ کنیم. برآمدگی روی سقف رو هم قهوه ای رنگ کنیم و رنگ پرده هم قرمز یاقوتی باشه روی بک گراند سفید . اتاق دختر هم با رنگ دیوارهای سفید و کرم/صورتی باشه با برآمدگی روی سقف قهوه ای رنگ و پرده های گیلاسی روی بک گراند سفید.
یه لطفی بهمون شد و اون هم این بود که دایی پاریس بهمون پیشنهاد داد خونه رو رنگ بزنه. خودشو بردیم و هرآنچه لازم داشت رو براش خریداری کردیم و الان چند روزه داره روی خونه کار می کنه... اگه این پیشنهاد رو نمی کرد، در غیر این صورت پولی برای رنگ کردن خونه نداشتیم. دوست داریم به کابینت ها هم یه چیزایی اضافه کنیم. چند تا طرح زدیم. هر روز بررسیش می کنیم و می ریم پیش شیشه برو و کابینت کار. اگه بتونیم با پول کمی درش بیاریم، حتمن روش کار می کنیم.
خونه یه سری خرج دیگه هم داره... مثل طبقه بندی کمدها اون طوری که براش ایده داریم... تعویض در حموم و گرفتن یه در ضد آب... نصب حفاظ برای تراس... دوخت و نصب پرده های اضافی... خرید لوسترهای بیشتر... نور پردازی خونه... و یه عالمه چیزهای ریز و درشت دیگه. البته یه چیزایی رو الویت بندی کردیم که زیاد درگیر سایر موارد نشیم.
یکی از دوستامون یه لطفی بهمون کرد و اون هم این بود که پول ماشین رو بهمون قرض داد که تا هر وقتی که به اون پول نیازی نداره، ماشین دستمون باشه. الان در حقیقت ماشین من، ماشین اونه. داره به زودی یه خونه بزرگ تر می گیره و ممکنه به پولش نیاز پیدا کنه، اما من فکر می کنم حتی اگه یه روز دیگه هم ماشین دستمون باشه، یه روز راحت تر زندگی کردیم. خدا رو شکر می کنم که آدم ها هنوز هم مهربونن و به هم کمک می کنن.
منم دوست دارم یه روزی به جایی برسم که در توانم باشه دست دیگرانو بگیرم و فرصت هایی رو جلوی پاشون قرار بدم.
هر روز ساعت 5 بیدار شدن و شب ها تا دیر وقت بیرون بودن و دیر به خواب رفتن، داره فیزیکم رو تحلیل می ده. یه قرصی رو باید مصرف می کردم که عوارض وحشتناکی داره. مثل سر گیجه های شدید و افت شدید فشار خون. پریروز فشارم 6 بود. فوری بهم سرم وصل کردن. حالا از اون روز مدام تب می کنم. به تازگی آنتی بیوتیک قوی استفاده کردم... برای همین حدس می زنم که تب تاثیر عفونت نباشه. اما کلن حالم خوب نیست. اشتهامو به شدت از دست دادم و تب عصبیم می کنه. چون تمام نیروی بدن افت پیدا می کنه و اذیت می شم. حتی یه وقتا پاهامو روی زمین می کشم وقتی راه می رم. چون توانی ندارم پامو بلند کنم!
به زودی باید چک آپ شم.
همهی این اتفاقات خوبو صمیمانه تبریک می گم. امیدوارم برخلاف طبیعت رایج جهان، سر حال باشی و روی پا بمونی.
بعد التحریر: البته امیدوارم اون قرصا مربوط به لاغری نباشن!
البته که نه!
چقد خوبه خوندن روزهای خوب زندگی یه نفر.امیدوارم هر روز زندگیت از روز قبل بهتر و رنگی تر باشه
خیلی خیلی تبریک میگم . امیدوارم با عشق توی خونه زندگی کنید و لحظه هاتون سرشار از خوشبختی باشه . راستی ورون همون کرج خریدین دیگه؟
ممنون. بله عزیزم
saba rafti dr?
بله :)
همین خریدای ریز و کاری کوچیک و بزرگ خیلی حس خوبی داره...اینکه کم کم خونه تکمیل میشه :)
خرید همیشه لذت بخشه. حتی اگه بری یه دستگیره برا کمد بخری :))
ورونیک عزیز من خیلی وقت هست که خواننده خاموش وبلاگت هستم.به لحاظ اعتقادی با شما اختلاف زیادی دارم (البته اعتقادات شما بسیار برام محترم هستش )اما شخصیت جنگنده،مغرور پرتلاش وخستگی ناپذیرت رو تحسین میکنم.هر وقت خیلی خسته بشم و کم بیارم حتما نوشته هات رو مرور میکنم وشخصیتت رو در ذهنم مجسم میکنم تا توان دوباره بگیرم.ممنون بابت تمام حس های خوبی که بهم دادی.برات ارزوی بهترین ها رو دارم
لطف داری عزیزم
هتل اوسون را تحریم کنید!
telegram\kuhban
خوندم متنتونو. به این آدرس سر می زنم ببینم چه خبره!
ورون دوستم گفت توی مهرشهر فارابی و کیش وی خوب هست
سلام دوست خوبم
از اینکه با هزار امید داری خونه قشنگتو می چینی خیلی خوشحالم و از صمیم قلب برات بهترینهارو آرزو می کنم
در مورد بخش آخر نوشته ات ازت خواهش می کنم مراقب سلامتیت باشی هر جند ورون خودم بد تر از اینو دارم به دوش می کشم و خیلی خیلی خسته ام
گاهی احساس می کنم زاده شدم فقط برای دویدن و البته دویدن
تنم خسته است خیلی
چطوره حالت عزیزم؟
آره جالبش این بود خواهرم و چند تا از دوستام بدون اینکه در مورد سریال بدونن قسمت اول فیلم سینماییشو دیده بودن :)) منم اولیشو دارم اما دومیشو گمونم باید داونلود کنم... الان قسمت دو تا مونده به آخر سریالم، خیلی هیجان زده م چی میشه :دی
دارم به هر کی میرسم پیشنهادش میکنم تماشاش کنه
فقط حیف که زیرنویس فارسی درست و حسابی براش پیدا نمیشه، تو هم همین مشکلو داشتی؟ تا سیزن 3 اش یه چیزایی پیدا شد اما بعدش نه. من دیگه بیخیال شدم انگلیسیشو تماشا کردم