افسون
چهارشنبه 26 شهریورماه سال 1393 ساعت 12:25 ق.ظ
اوه ورون من افسرده میشم. هی اشکم لب مشکمه :))))
چرا؟!!! :'( البته آدم تو پاییز لب تیغ راه می ره... یا افسرده می شه یا یه عالمه انرجی داره... منم اگه این انرجیمو نادیده بگیرم... به زودی افسرده می شم به گمونم :(
ورون خیلی گشتم تا پیدات کردم :) پاییز یعنی یه عالمه دگرگونی...یه چیزی توی دلم وول می خوره...یه استرس عجیب...مث استرس روزاول مدرسه... اما بعدش خوب میشه...خوبِ خوب
وقتی همه ی پستاتو خوندم می دونی چی یادم اومد؟ یادته یه بار ارتودنسیت تمام شده بود و اون موقع یه عکس خیلی ناز از لبخندت گذاشته بودی؟ من اون عکس هرگز یادم نمیره...هر وقت بهت فکر می کنم اون میاد تو ذهنم...اون موقع با پاریس بودی اما وابستش نبودی...خوشحالیت وابسته به پاریس نبود...می دونم کنترل افکار سخته ورون اما تو همه چیزو توی ذهنت وصل می کنی به پاریس...به خاطرات قبلی...و این طوری هیچ وقت نمی تونی از حالِ ت لذت ببری....تو هنوز همون دختری با اون لبخند عمیق...توی دنیا خیلی چیزا هست که میشه بابت اونا خوشحال بود...البته که سخته...اما شدنیه
من همه ی این چیزا رو می دونم... اما آخر آخرش این پاریسه که نشسته تو نهایت ذهنم و بهم لبخند می زنه! :|
من همیشه مشتاق اومدن پاییزم..هر کاریو که دوس دارم و قراره انجام بدم...استارتشو موکول میکنم به پاییز..کلی حسای خوب بهم میده پاییز....ولی خوب ورون عزیزم تو حق داری از اومدن پاییز بیقرار باشی...پاییز آغاز اومدن پاریس بود برات...حتی اونسالی که بینتون کات شد...فک کنم اواسط یا اواخر شهریور برگشتید بهم..یعنی پاییز پیش هم بودید...روی این اصل دلت بیقراره...من نمیدونم آینده قراره چی برات رقم بزنه..از نسخه پیچوندنم بدم میاد..بنظرم این بیقراری و انتظار و اینکه مدام یاد پاریسی حقته..بهرحال یه رابطه ی 4 ساله داشتید شما...فراموش شدن و به روال عادی زندگی برگشتن خیلی زمان میبره...فقط از خدا میخام که برات یه عالمه شادی رقم بزنه تو ماه های آینده..چون تو لایق شاد بودن هستی عزیزدلم
ممنون بهار جان. منم امیدوارم برات اتفاقای خوبی تو این پاییز بیفته و کلی خوشحالت کنه
اوهوم منم یه جوریم
دلتنگ و بی قرار روزای پاییزیه گذشته
به شددددت بی قرارم
انگار قراره اتفاقای جدیدی بیفته !
اوه منم همین طوری فکر می کنم
salam
chera javabamo nemidin
manam delam mikhad dastane shomaaro az avval bekhonam
man aaaaasheghe paaaeeezam
aaaaaaaaaaaaaasheghesham mifahmid?
یه بارم همین جا جواب دادم. متاسفانه نمی تونم نوشته های قدیمی رو برای کسی بفرستم.
من آره از پارسال با تلاش بسیار یذره بهترم...
واقعا چرا آدم اینجوری میشه؟
نمی دونم والا
اوه ورون من افسرده میشم. هی اشکم لب مشکمه
:))))
چرا؟!!! :'(
البته آدم تو پاییز لب تیغ راه می ره... یا افسرده می شه یا یه عالمه انرجی داره... منم اگه این انرجیمو نادیده بگیرم... به زودی افسرده می شم به گمونم :(
شدیییییییید...مخصوصا صبح که از خواب بیدار میشم ..یا بعد از ظهرش که آفتاب داره کمرنگ میشه
چقدر سخت پیدات کردم ورونیک
خوش اومدی :)
ما هم دم پاییز انقدر بی قراریم ...
اوهوم خیلی :(
من افسرده میشم. از سرما/بارون/هوای گرفته بیزارم.
ورون خیلی گشتم تا پیدات کردم :)

پاییز یعنی یه عالمه دگرگونی...یه چیزی توی دلم وول می خوره...یه استرس عجیب...مث استرس روزاول مدرسه... اما بعدش خوب میشه...خوبِ خوب
وقتی همه ی پستاتو خوندم می دونی چی یادم اومد؟ یادته یه بار ارتودنسیت تمام شده بود و اون موقع یه عکس خیلی ناز از لبخندت گذاشته بودی؟ من اون عکس هرگز یادم نمیره...هر وقت بهت فکر می کنم اون میاد تو ذهنم...اون موقع با پاریس بودی اما وابستش نبودی...خوشحالیت وابسته به پاریس نبود...می دونم کنترل افکار سخته ورون اما تو همه چیزو توی ذهنت وصل می کنی به پاریس...به خاطرات قبلی...و این طوری هیچ وقت نمی تونی از حالِ ت لذت ببری....تو هنوز همون دختری با اون لبخند عمیق...توی دنیا خیلی چیزا هست که میشه بابت اونا خوشحال بود...البته که سخته...اما شدنیه
من همه ی این چیزا رو می دونم... اما آخر آخرش این پاریسه که نشسته تو نهایت ذهنم و بهم لبخند می زنه! :|
اوهوم...
فقط میگم کاش پاییز خوبی باشه...بعضی از پاییزا خیلی خاکسترین رنگای زندگی آدمو از بین میبرن
پاییز در کنار هیجان انگیزی خطرناکم هست. هر لحظه ممکنه آدم افسرده بشه حتی
بی قرار ... آشفته ... با افکار پریشون تر ... با یه بغض حتی ...
میشه منم رمز داشته باشم؟ :)
برات کامنت گذاشتم
من همیشه تایستون بی قرارم . نمیدونم شاید بخاطر آب و هوای منطقه مون باشه اما پائییز رو دوس دارم ولی عاشق زمستونم .
ای وای...دوباره پاییز! خدایا رحم کن :/
من آخرش یه روز تو پاییز یه کاری دست خودم میدم!
بیا دسته جمعی یه کاری کنیم
ورونیک عزیز با اینکه تازه با نوشته هات روبرو شدم اما حس عجیبی بهت دارم به نوشته هات به داستانت
امیدوارم دوستان وبی خوبی بشیم برای هم
من همیشه مشتاق اومدن پاییزم..هر کاریو که دوس دارم و قراره انجام بدم...استارتشو موکول میکنم به پاییز..کلی حسای خوب بهم میده پاییز....ولی خوب ورون عزیزم تو حق داری از اومدن پاییز بیقرار باشی...پاییز آغاز اومدن پاریس بود برات...حتی اونسالی که بینتون کات شد...فک کنم اواسط یا اواخر شهریور برگشتید بهم..یعنی پاییز پیش هم بودید...روی این اصل دلت بیقراره...من نمیدونم آینده قراره چی برات رقم بزنه..از نسخه پیچوندنم بدم میاد..بنظرم این بیقراری و انتظار و اینکه مدام یاد پاریسی حقته..بهرحال یه رابطه ی 4 ساله داشتید شما...فراموش شدن و به روال عادی زندگی برگشتن خیلی زمان میبره...فقط از خدا میخام که برات یه عالمه شادی رقم بزنه تو ماه های آینده..چون تو لایق شاد بودن هستی عزیزدلم
ممنون بهار جان. منم امیدوارم برات اتفاقای خوبی تو این پاییز بیفته و کلی خوشحالت کنه
فکر کنم من جزء معدود ادماییم که دم پاییز خیلی خوشحال و ذوق مرگه کلا :دی
منم این شکلیم آخه
آقا این نظرای منو میخوره باور کن!
فکر نکنم عزیزم... طول کشید تا بتونم تایید کنم.
man bishtar az bigharari az paaez delam migire...
به نظرم بی قراریش خیلی طعم خوبی داره و به ادم انرژی میده مثل اون بی قراری اخرای اسفند بد و عصاب خورد کن نیست...
وای نه نیمه ی دوم اسفند هم فوق العاده ست. من عاشق بوشم :)
اوه خدایا من به یه اسفندی میگم اسفند خوب نیست ای بابا حواسم نبود هیش