ورونیک

in new place

ورونیک

in new place

اثباب کشی کردیم. بسیار پر زحمت. یعنی یه پولی داشتیم که می خواستیم کارگر بگیریم برای اثباب کشی... مجبور شدیم بدیمش به کسی. بعد بقیه پولامونم تو بانکی بود که تو روز تعطیل بهش دسترسی نداشتیم. در نتیجه دلمونو زدیم به دریا و خودمون به همراه برادرم اثباب کشیدیم. ما ایده مون این بود که می ریم بالا... وسایل هر قسمتو می ریزیم تو جعبه و میاریم پایین می چینیم سرجاش و باز قسمت بعدی... اما ایده ی مسخره ای بود! 2 تا مرد و 1 زن و یه بچه توانشون اونقدری نبود که بتونن در آن واحد وسایلو جمع کنن، حمل کنن و بعدم دوباره پهن کنن!

الان بعد از 10 روزی که ازش گذشته وقتی بهش فکر می کنم، یه احساس خستگی عمیق بهم دست می ده. انقدر کار کردم که فکر کنم تو عمرم انقدر کار نکرده بودم! پیشنهاد داشتم از طرف مامانم و مادر پاریس که بیان بهم کمک کنن... اما به خاطر دختر نمی خواستم مامانم بیاد... و تصورم از مادر پاریس هم یه زن دست و پا گیره  که بیشتر از این که مفید باشه، باس بهش سرویس بدی بیشتر. اینه که فقط به کمک برادرم اکتفا کردم.

اما بلخره تموم شد. چیدن وسایل خونه و تمیزکاری هم دو روزه که تموم شده که باعث می شه خونه ظاهر بهتری پیدا کنه. البته هنوز ریزه کاری خیلی مونده. مثلن دیشب تازه نور مخفی توی سقف، بالای پرده و روی سینک رو کار گذاشتیم. هنوز نورپردازی زیر میز و کابینت باری که درست کردیم مونده. اما هر روز خونه تغییرات داره که خیلی خوشایندم هست.

حس خوبیه که خونه برای خودت باشه. وقتی تمیزش می کنی هم لذت بخشه. مثلن من دونه به دونه ی سرامیکا رو با پودر و سفیدکننده تمیز کردم. روشو دستمال مرطوب کشیدم و بعدم خشکش کردم و نهایتا هم دوباره طی کشیدم. کار خیلی سخت و طاقت فرساییه. اما در نهایت حس خوبی داشتم که ذره ذره تمیز می شه. می تونستم از یه خانمی هم کمک بگیرم که بیاد کارامو بکنه اما چون بار اول بود می خواستم خودم تمیزش کنم. یه حس کوزت وار وسواس گونه ای دارم. مثلن بعدن ها می تونم بگم بیاد اما برای بار اول می خواستم فقط خودم تمیزش کنم!

خونه مون پر از نوره... هر جا که فکرشو بکنین نور داره و این لذت بخشه. من از خونه پرنور خوشم میاد. بعد هم شبیه خونه کسی نیست و خودمون توش ایده پردازی کردیم. از نقاشی روی دیوار گرفته تا تغییر کابینتا و حتی ساختن یکی دو تا میز. یا حتی رنگایی که انتخاب کردیم و یا حتی کمد دیواری... یه طوری که حتی مدیر ساختمونمون با یه عالمه آدم اومدن خونه رو دیدن و هی تعجب می کردن که چرا با بقیه خونه ها فرق داره! فکر می کردن مثلن کابینتای ما رو اینطوری زدن! البته باید بگم که چیز خاصی نیست. شاید چون خودمون ساختیمش اینقدر براش هیجان زده ایم. اما چیزی که برام ارزشمنده اینه که ما با کمترین هزینه ها این کارو کردیم. هر جایی با صرف سی چهل میلیون هزینه دکوراسیون داخلی معلومه که زیبا می شه... اما اینکه خودت چیزیو بسازی که در عین سادگی زیباست و توش خلاقیت داره حس خوبی داره.

البته هنوز خیلی کارا می شه توش کرد. اما شرایط ما هم خیلی سخته. با این همه وام و قرض... فقط دعا می کنیم که بتونیم از عهده ش بربیایم.


این روزا تمرین صبر می کنم. از خدا می خوام بهم توان بده صبور باشم و گشاده رو و بی چشمداشت مهر بورزم. کار خیلی سختیه. شاید بیشتر برای من. که لجباز و مغرورم. اما تمام تلاشمو می کنم یاد بگیرم.


نظرات 14 + ارسال نظر
پریسا چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 04:56 ب.ظ http://h

با خوندن پستت بینهااایت دلم خواست خونت رو ببینم، کاش یه عکس میذاشتی... میدونم میگی چیز خاص و خیلی خفنی نیست ولی به نظر من خونه هایی که پر از ایده ان و آدما خودشون واسه ساختن وسیله هاش وقت گذاشتن خییییلی خفن هستن :))) من مجردم، اما دلم میخواد اگه روزی قرار بود خونه ی عشقم رو بسازم ذره ذره اش رو خودم و خودش با عشق درست کرده باشیم...

میلو پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 12:30 ق.ظ

ما هنوزکارای خونمون رو شروع نکردیم و توی هفته ی جدید استارتشو میزنیم! ولی از فکر تمیزکاریش و چیدمان و تعمیرش و کابینتا و اینا و چیدن وسیله ها حسابی فکرم خسته میشه :)) ولی در نهایت به قول تو لذت بخشه... :)
خسته نباشی :*

شاه بلوط پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:01 ب.ظ

حسابی بهتون تبریک میگم
مبارکتون باشه و خونه پر خیر و برکتی باشه براتون

هیما جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 12:49 ق.ظ http://hima77.blogfa.com

خونه عشقتون مبارررک☺
خیلی حس خوبیه شروع زندگی و خونه جدیدی که مال خودتونه
روزای قشنگی رو براتون آرزو میکنم ورون

مروارید یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 08:49 ق.ظ

تبریک میگم ، امیدوارم روزای خوشی رو تجربه کنی توی خونه خودت ،
تو میتونی ، همیشه تونستی ، موفق باشی دختر قوی :)

عسل دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:58 ق.ظ

مبارک باشه به سلامتی و خوشی دوستم
ایشاله روزهای زیبایی تو خونه جدید تجربه کنی و باز هم همه چیزو از جمله همون صبرو از خود خدا بخواهی خدا هوامونو داره دوست پر تلاشم

یاس سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 12:39 ب.ظ

خسته نباشی ورون جون . روزهات سرشار از عشق

نارنج سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 03:10 ب.ظ

خسته نباشی واقعا میدونم چی میگی
من یه روز فقط رو کف خونه کار کردم یه روز رو کابینتا و سرویسا
وسط زمستون تو سرما و مجبور بودم پنجره هارو باز بذارم که بوی شوینده ها بره بیرون
که البته سرمای شدیدیم خوردم!
ولی قسمت سخت ماجرای ما این بود که خونمون 50 متر بود و جا برای بسته بندی نبود! یعنی هرچیو جمع میکردیم باید از خونه میبردیم بیرون. شانس آوردیم خونه جدید تو همون خیابون بود که میشد وسایلو برد. برا باربری فقط ساید و لباسشویی و مایکروویو و چوبیا موند. خلاصه که بعدشم طول میکشه جابجا شی چون هی میچینی بعد میفهمی اینارو اون جا بذاری راحتتری :)

پریسا سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 06:22 ب.ظ

میتونم یه سوال بپرسم؟؟ تو اون 6 ماهی که از هم جدا بودید به فراموش کردن فکر میکردی؟ یا ته دلت میدونستی که میاد؟
رو حساب فضولی نذار لطفا، جوابش برام مهمه

ستایش سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 06:44 ب.ظ http://tardis.blogsky.com

سلام اصلا فکر نمیکردم کسی هنوز منو یادش بیاد برام جالب بود ..مرسی
خوبم دارم روانشناسی میخونم ..شایدم از ایران برم کارم معلوم نیست ..چقدر همه چی تغییر کرده .تبریک میگم ایشالا خوشبخت بشین

نارنج چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 04:19 ب.ظ

خب بیا برامون بگو دیگه چیکارا کردین دیگه :)

فهیمه چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 11:12 ب.ظ

تو اینستا برامون بنویس

هیما شنبه 26 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 10:42 ب.ظ http://hima77.blogfa.com

سلام ورون عزیز
چه قشنگ که بیشتر کارای خونتون و خودتون انجام دادین
خستگیش یه طرف
حس خوبش طرف دیگه
خوشحالم براتون

سارا جمعه 8 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 07:15 ق.ظ

مبارکت باشه دختر پر تلاش دلم میخواد ببینم این خونه خاص رو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد