ورونیک

in new place

ورونیک

in new place

بوی عید میاد تو یه ساعاتی از روز. همیشه اسفند رو دوست دارم. فقط نه به خاطر اینکه خودم اسفندیم. بو و حال و هواش رو دوست دارم. یه طور خوبیه. همه چیز رو دور تنده و بوی زندگی میده. توی اسفند آدم ها نمی تونن افسرده باشن. زندگی تو دل آدم شور به پا می کنه. 

ما هم هفته های آخر امسال رو تو شرکت می گذرونیم. فردا می خوایم خانم های شرکت رو به مناسبت روز زن ببریم صبحانه بیرون. خوش می گذره معمولن منتها چون اکثر دوستام رفتن و سلیطه خانم ها باقی موندن یه مقداری معذب می شم! :)) البته خودم نقش میزبانو به عهده دارم و هرچی باشه اونها مهمون هستن!

تصمیم گرفتم که هدیه ای که فردا بهم می دن به مناسبت روز زن رو هدیه بدم به مادر پاریس. خودم که کسی رو ندارم. مادر پاریس به تازگی مبل هاشو عوض کرده و فکر کردم که پول مناسب تره براش. احتمالا فردا شب می ریم بهش سر می زنیم یه سر. 

دوست دارم خونه رو خونه تکونی کنم. از آشپز خونه دوست دارم شروع کنم. به نظرم کار سنگین از اونجا شروع می شه. اگه اونجا یه ذره تمیز بشه دلخوش تر می شم به شروع بهار. امروز فکر کنم برم یه چیزایی بخرم که شروع کنم. 

برنامه ها م رو هم دنبال می کنم. یه مرحله ی سختی از کارمون مونده که باید هزینه ها رو پرداخت کنیم. ماشین رو گذاشتیم برای فروش. خدا کنه هر چه زودتر فروش بره. ماشین سیاه قشنگم... دلم براش تنگ می شه. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد