ورونیک

in new place

ورونیک

in new place

هر جا که بری تا برگردی خونه... همیشه چشام منتظر می مونه

دیروز با نیمو قرار داشتم. می خواستیم با هم بشینیم فرندزو دوباره ببینیم. هر دو از سر کار می اومدیم اما من خیلی زودتر رسیدم. ساعت 10 دقیقه به 5 ونک بودم در صورتی که اون هنوز از محل کارش خارج نشده بود. احتمالن ساعت 6 می رسید و این یعنی من یک ساعت وقت داشتم که باید یه طوری می گذروندمش. 

ونک رو عاشقانه دوست دارم. نمی دونم دلیلش چیه. ولی دوستش دارم. می تونم تو پاساژاش ساعت ها وقت بگذرونم. خرید کنم و بدون هیچ هدفی بچرخم. 

با آسمان شروع کردم. از سمت راست... نیمه سمت راست فروشگاه ها که تموم شدن از انتها چرخیدم تا مغازه سمت چپیا رو نگاه کنم. درست تو همین لحظه بود که متوجه یه بوی آشنا شدم. عطر پاریس بود! نمی تونم بگم بوی عطر بولگاریش بود یا ورساچه یا هر کدوم دیگه شون. ولی می دونستم و مطمئن بودم که خودش بود. انگار تمام اون قسمت پاساژ پر از اون رایحه بود...

یه حس دوگانه ی خاصی داشتم. در عین اینکه دوست داشتم تا ابد همون جا بشینم و تمام اون رایحه رو تو ریه هام جا بدم اما... اما دوست داشتم فرار کنم هم. فرار کردنم نه به این خاطر بود که یاد خاطره ی بدی میفتادم یا هر چیز بد دیگه ای... بلکه به این خاطر بود که دلم برای خودم می سوخت. دلم می سوخت که چقدر هنوز عاشق اون رایحه م. جقدر هنوز دلم پر می کشه که دست اون آدمی که اون بو رو می داد رو بگیرم و کنارش راه برم. دلم برای خودم می سوخت که هنوز...

زود اون طبقه پاساژ رو ترک کردم و رفتم طبقه زیرین...

هفته ی پیش از یه کدوم از مغازه ها یه پیرهن کوتاه گرفته بودم که پرو نکرده بودم. وقتی پرو کردمش دیدم کوتاه. اونقدر برای من کوتاهه که نمی تونم بدون ساپورت یا حتی با ساپورت هم بپوشمش! تو فکرم این بود که براش یه شلوارک سفید کوتاه بگیرم. اما بعد خود مغازه داره پیشنهاد داد که یه لگ بگیرم. پیشنهاد خوبی بود. یه لگ سفید خریدم و اونجا رو ترک کردم...

دیروز 27م بود. 6 ماه از جدا شدنمون می گذره. هم زیاده و هم کم. به نظر خیلی زیاد می رسه اما انگار همیشه همراهم هست. انگار هر روز و هر شب... هر جا که هستم... هر لباسی که می خرم... هر کاری که می کنم... همراهمه. کنارمه و من بهش لبخند می زنم. 


پی اس1: این پست به مناسبت 6 ماهه شدن جدایی مون بود. دوست ندارم تمام برگه های اینجا رو مثل زن های افسرده از کسی که دیگه وجود نداره پر کنم...


نظرات 5 + ارسال نظر
پرچونه سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:52 ب.ظ http://porchouneh.blogsky.com/

باورم نمیشه شانسی پیدات کردم
بعد اینکه وبلاگت فیلتر شد خیلی ناراحت بودم ورونیک ... خوشحالم که اینجا مینویسی

:)

میلو سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:19 ب.ظ http://red-milo.blogfa.com

ورون این پستت نسبت به پست های روزای اول جدایی دوز ناراحتی کمتری داشت ولی برای من یه طور دیگه ای بود! یه حس خیلی غمگین توی وجودم نشست.
واقعا میشه چی گفت بهت که آروم بشی یا حتی حس بدی بهت دست نده؟؟ من واقعا کاری برام برنمیاد. فقط میتونم بگم کاش با نیمو یا هرکس دیگه ای باز حس های خوب و صورتی رو تجربه کنی. من میدونم که جای آدم ها رو هیچی پر نمیکنه. ولی فقط امیدوارم به روزی برسی که مثلا اگه باز همچین بویی رو شنیدی فقط یه لبخند بزنی و باز با خیال راحت به خریدت ادامه بدی...

خودم می دونم تا مدت ها همین شکلی باقی می مونم. شاید تا سالها... احساس می کنم این تاوان روزهای خوبیه که با هم داشتیم و دیگه تموم شدن... :|

*ناتالی چهارشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:46 ق.ظ http://natali.persianblog.ir/

خوبه میلو آدرستو داد بهمون. منم منتظر روزهای خوبِ ورونم. روزهای خوب و پایدار.

:)

رونی چهارشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:00 ب.ظ http://roney.blogsky.com/

یه روز همه اینا فراموش می شن و میشی همون ورونی که دوباره واسه دو نفره ها کلی ذوق می کرد و دیزاین ناخناشو باهامون شر می کرد...روزایی که لبخندات می نویسی...ورون خوب

آرزوم اینه که بتونم یکیو اون طوری دوست داشته باشم! با اون همه هیجان و احساس فوق العاده... :(

یاس دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:00 ق.ظ http://dokhtareshaghel.blogfa.com

من شاید مهرماه بیام تهران . کجا میتونم خریدهای خوب با قیمت های مناسب داشته باشم ؟ اون موقع جنس ها آف هم میخوره ؟ اگه آره میشه بگی کجاها ؟ مرسی .

والا تا اونجا که من می دونم کمتر جاها مهر آف می خورن... مگر جنس های تابستونیشون که خب خیلی نیستن و مغازه دارا اغلب جنس پاییزه میارن و مهر ماه هم شروعشه.
من خودم از جاهای مختلف خرید می کنم. تو پاساژای ونک از میون همه ی پاساژا... آسمانو بهت پیشنهاد می کنم. اغلب می شه با قیمت مناسب چیزهای خوبی گیر آورد.
میلاد نور هم خوب هست و اغلب برای هر سلیقه ای و با هر قیمتی می شه چیزایی توش گیر آورد.
اگه می خوای خریدت با هیجان همراه باشه... می تونی تیراژه بری. معمولا چیزهای شیکی می شه اونجا گیر آورد بعلاوه اینکه محیطش هیجان انگیز هست.
من این سه جارو بهت پیشنهاد می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد