امروز تولد همکارمون بود و براش کیک گرفتیم سورپرایزش کردیم. البته که دیگه اسمش سورپرایز نیست و باید خلاقیت بیشتری انجام بدیم چون این کاریه که همیشه انجام می دیم. اما به هر حال نشون می ده که به فکرش بودیم.
تقریبا داریم رو برنامه های ماه های آخر سال کار میکنیم. که اگه بتونیم یه جشن کوچیک برای بچه ها بگیریم و باید براشون هدیه هم تهیه کنیم. علاوه بر اون روز زن و مرد هم هست. و ما آخر سال برای بچه ها یه پک خوراکی هم آماده می کنیم که به همه می دیم. این پک شامل مرغ و برنج و روغن و تن ماهی و حبوبات و رب و از این جور چیزاست که از نظر من بسیار حیاتیه چون به زودی به روزهای پر هزینه ی عید نزدیک می شیم و می تونه به اقتصاد خانواده کمک کنه.
پارسال اسفندماه سال اولی بود که من اینجا بودم و بهترین سال حضور شرکت در ایران بود و این بود که دستاوردهای بسیاری برای جشن گرفتن داشتیم که بسیار لذت بخش بود. امسال اما هیچ نقطه قوتی وجود نداره که بشه روش فوکوس کرد. همگی بسیار محزون و گرفته ایم و تنها بهانه برای خوشحال بودن باهم بودن تعداد بسیار کمی ازمونه که باقی موندیم.
شرکت ها و مجموعه هایی که بتونن تا 6 ماه اول سال آینده روی پا وایسن، بعدش یه جهش وحشتناک رو تجربه می کنن. امیدوارم که مجموعه شما از اونها باشه.
تو این موقعیت نمی شه برای ۸ ماه دیگه پلن بقا ریخت. البته شرکت ما داره همه تلاششو می کنه اما واقعن کار سختیه
از ابتدای امسال مشخص بود که وضع این میشه. اون موقع می بایست فکری می کردن. البته هنوز هم امید هست.
برای صنعتی که تحریم شده داخل ایران چه امیدی می تونه تو این شرایط باشه؟!